-
به سلامتی تو ...
شنبه 14 دی 1392 10:04
تویی که شبا رو بالشت خیس میخوابی … تویی که میری زیر پتو تا کسی صدای گریه هاتو نشنوه … تویی که همه دلخوشیت شده اینترنت … . تویی که این روزا توی دنیای مجازی غرق شدی … تویی که حتی توی دنیای مجازی هم خودتو گم کردی … بـــــــــــــه ســـــــــــــــلــــــــــــامـــــــــتـــــــــــــی تـــــــــــو …… .
-
لـمس کـن …
شنبه 14 دی 1392 09:54
لـمس کـن کـلمـاتـــی را . . . . کـه بــرایتــ مـی نویسـم تـا بخوانـی و بفهمـی چقــدر جـایتــ خـالیستــ تـا بـدانـی نبـودنتــ آزارمـ می دهــد ! لـمس کـن نـوشتـه هـایــی را کـه لـمس نـاشدنیـستــ و عـریــان کـه از قلبــم بـر قـلم و کاغـذ مـی چــکد لـمس کـن گـونــه هـایــم را کـه خیــس اشـکـ استــ و پـر شیـــار لـمس کـن...
-
دل نوشته.....
جمعه 13 دی 1392 13:44
کجای مهربانم سراغت را از کدامین قاصدک بگیرم به کدامین نشانه ات گریبان روزگار را بگیرم و بهانه بارانش کنم که چرا تو را از گرفت اخ دست بی مهر روزگار چه کردی با وجود خسته ام اما روزگار مقصر نبود ادم ها ریم روزگار را هم تغیر دادن میخواهم بگویم روزگاری شرمنده ام گذاشت... لحظه هایم در حسرت یک نگاه گذشت...
-
ﺗﻨﻬﺎﯾﮯ
جمعه 13 دی 1392 13:40
ﺗﻨﻬﺎﯾﮯ ، ﺗﺎﻭﺍﻥ ﻫﻤـﮧ ﻧـﮧ ﻫﺂﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐـﮧ ﻧﮕﻔﺘﯿﻤـ ﺗﺎ ﺩﻝ ﮐﺴﮯ ﻧﺸﮑﻨـﻪ ! ﻫﻤـﮧ ﻣﺤﺒﺘﻬﺎﯾﮯ ﮐـﮧ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻫـﺪﺭ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﺩﻟﯽ را ﺑـﮧ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﯾﻢ ! ﻫﻤـﮧ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺎی ﺁﺑﮑﯽ ﮐـﮧ ﺟـﺪﯼ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ !!... ﻫﻤـﮧ ﺳﺎﺩﮔﮯ ﮐـﮧ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﮮ ﻫﺰﺍﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﺧﺮﺝ ﮐﺮﺩﯾﻢ ! ﺗﻨﻬﺎﯾـﮯ ... ﺗﺎﻭﺍﻥ ﻫﻤـﮧ ﺧﻮﺵ ﺑﯿﻨﯽ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐـﮧ ﺑـﮧ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﺁﺩﻣﻬﺎﮮ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ... .
-
بی محلی!
جمعه 13 دی 1392 12:08
آهسته بیا چیزی هم ننویس نظر هم نگذار همان که بخوانی بس است من به بی محلی آدمها عادت دارم
-
عشق من، دلم گرفته...
پنجشنبه 12 دی 1392 22:08
کاش در این لحظه که دلم گرفته است در کنارم بودی عشق من کاش در کنارم بودی و مرا آرام میکردی در این لحظه به یک نگاهت نیز قانعم ، عزیزم حتی همان یک لحظه نگاه مهربانت نیز مرا آرام میکند . ای تنها همدم لحظه های زندگی ام، در این لحظه بدجور به وجودت نیاز دارم، حالا که دلم گرفته کسی را جز تو ندارم، که مرا آرام کند، مرا از این...
-
می دانم بر نمی گردی!
پنجشنبه 12 دی 1392 21:53
ملامتم نکن به خودم چرا،ش اما به تو که نمی توانم دروغ بگویم ! می دانم بر نمی گردی ! می دانم که چشمم به راه خنده های تو خواهد خشکید ! می دانم که در تابوتِ همین ترانه ها خواهم خوابید ! می دانم که خط پایان پرتگاه گریه ها مرگ است ! اما هنوز که زنده ام ! گیرم به زور قرص و قطره و دارو، ولی زنده ام هنوز ! پس چرا چراغ خواب...
-
خونه...
پنجشنبه 12 دی 1392 21:39
وقتی به تو فکر میکنم، آیینه ها رو میشکنم عطر تو هر شب میزنه، سایه ی تو رو پیرهنم وقتی به تو فکر میکنم، لرزه میفته به تنم تو کل دنیا من میخوام فقط با تو حرف بزنم چقدر ساکته خونه وقتی تو نیستی چه کم طاقته خونه وقتی تو نیستی ببین حال و روزم بهم می خوره چه ناراحته خونه وقتی تو نیستی وقتی به تو فکر میکنم، احساس میکنم تورو...
-
... پشت یک لبخند پنهان است تمام بغض های من
پنجشنبه 12 دی 1392 21:20
هفته های خالی از لحظه های تو روز هایِ بارانی که جای هیچکس خالی نیست جز خودت غروب هایی که بی جهت دلم می گیرد حرف هایی که هرگز به هم نگفته ایم شعر هایی، پر از واژه های غمگین نگاه هایِ غریبه، نگاه هایی که دیگر مال من نیست تنهایی ... بی آغوشی ... امید های واهی ... شب های طولانی ... تمام اینها به من میگوید که تو چیزی جز یک...
-
یادم باشه یادت باشه ...
پنجشنبه 12 دی 1392 20:39
یادم باشه،یادت باشه، دروغ نگیم به همدیگه دوستم داری،دوستت دارم، اینو چشامون به هم میگه شمعی توی سقا خونه، یادم باشه روشن کنم یادم باشه فقط برات، رخت عروسی تن کنم یادت باشه با تو همه تو خونه ی ما دشمنن از صبح تا شب پشت سرت حرفای ناجور می زنن یادم باشه این بار اگه دیدم دارن باز بد می گن بگم دارن با دستاشون برای من گور...
-
غریبه ...
پنجشنبه 12 دی 1392 20:21
تو با من کاری نداری ، غریبه چرا تنهام نمی ذاری ، غریبه جای حسرت جای غم نشد برام یه دفعه شادی بیاری،غریبه چشمم از چشم تو خونده بین ما حرفی نمونده میرم اون دورها که پیدام نکنی میرم اون جایی که رسوام نکنی میرم اون شهری که عشقت نباشه که دیگه بی کس و تنهام نکنی چشمم از چشم تو خونده بین ما حرفی نمونده چشام از غصه می باره ،...
-
قصه ی دو ماهی ...
پنجشنبه 12 دی 1392 20:09
ما دو تا ماهی بودیم توی دریای کبود خالی از اشکای شور از غم بود و نبود پولک هامون رنگ وارنگ روزامون خوب و قشنگ آسمون مون یکی خونه مون یه قلوه سنگ خنده مون موج ها رو تا ابرا می برد وقتی دلگیر بودم ، اون غصه می خورد تورهای ماهیگیرا وا نمی شد عاشقی تو دریا تنها نمی شد خواب مون مثل صدف پر مروارید نور پر شد این قصه ی ما توی...
-
بین ما هر چی بوده تموم شده ...
پنجشنبه 12 دی 1392 19:41
گلی که دست تو چیده، پیش رومه هنوزم بادبادک هامون، لب بومه صدای پات میاد از اون سر دالون میگی خوبی چی چیه، وفا کدومه بین ما هر چی بوده تموم شده عشق این دوره چه بی دووم شده دست سردت میگه اون روزا گذشته دیگه عشق و عاشقی از ما گذشته میگم آروم بشه دل تنها بمونه می دونم دوره ی این حرفا گذشته بین ما هر چی بوده تموم شده عشق...
-
بنویس نامه نویس ...
پنجشنبه 12 دی 1392 16:18
بنویس نامه نویس حرفای خوب خوب بنویس بنویس وقتی تو نیستی دیگه انگار چیزی نیس بنویس نامه نویس اگه عاشقانه نیس حرفای بهتر بنویس اگه خنده ش می گیره گریه مو از سر بنویس بنویس نامه نویس بنویس خواستنم از جنس گل ابریشمه بنویس پاکی من،پاکی نور و شبنمه همه دوست داشتنمو نقطه به نقطه بنویس بنویس قصه زیاده، ولی کاغذم کمه بنویس...
-
عـــــــــشق درون وجود
پنجشنبه 12 دی 1392 16:09
هنوز هســــــــت ! عشق واقعی را میگویم … خیانت هست، دروغ هست، بازی با دل هم هست، درست … ! ولی یه جایی گوشه ی پاک دل بعضیا، به دور از گناه ها و بدی ها، هنوز هم هســــــت عشق واقعی …
-
سلامتی اون پسری که لاشی بازی رو بلد بود ولی روو هیچ دختری امتحانش نکرد...
پنجشنبه 12 دی 1392 15:59
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘ ﮯ پسر ﮮ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﺪﺍﻓﻈ ﮯ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﮔﻔﺖ :ﺍﮔﻪﺑﺮ ﮮ ﻣﯿﺸ ﮯ ﺍﺳﻢ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺍﮔﻪ ﺑﻤﻮﻧ ﮯ ﻣﯿﺸ ﮯ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺧﺘﺮﻡ ... ﺳﻼﻣﺘ ﮯ ﻋﺸﻖ ﺍﻭﻝ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﮐﻪ ﻧﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧ ﮯ ﺑ ﮭ ﺶ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧ ﮯ ﻧﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧ ﮯ ﺑ ﮭ ﺶﻓﮏ ﻧﮑﻨ ﮯ ... ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘ ﮯ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮮ ﮐﻪ ﮐﻤﮑﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺗﺎ ﺑﺮﺍ ﻫﻤﻪ ﺗﻮﺿﯿﺢﻧﺪﯼ ﺣﺎﻟﺖ ﺩﺍﻏﻮﻧﻪ ... ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘ ﮯ ﺍﻭﻧﺎﯾ ﮯ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﭼ ﮯ ﺑﺮ ﺧﻮﺭﺩﻥﺁﺱ ﻣﻮﻧﺪﻥ ... ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘ ﮯ...
-
بدون شرح...
پنجشنبه 12 دی 1392 15:46
ﻭ ﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔ ﯿ ﺖ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﺩ ﯾ ﮕﻪ ﭘﻨﺞ ﺷﻨﺒﻪ ﻭ ﺟﻤﻌﻪ ﻓﻘﻂ ﺩﻭﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﻣﺰﺧﺮﻑ ﺑﺮﺍﺕ ﻣ ﯿ ﺸﻦ ﮐﻪ ﺗﺮﺟ ﯿ ﺢ ﻣ ﯿ ﺪﯼ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﻮﺍﺑﯽ ﺷﺐ ﻫﺎ ﺩ ﯾ ﮕﻪ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﯼ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺻﺒﺢ ﺑﺸﻪ ﺩ ﯾ ﮕﻪ ﺍ ﯾ ﻨﮑﻪ ﮔﻮﺷ ﯿ ﺖ ﺭﻭ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﯾ ﺎ ﺍ ﯾ ﻨﮑﻪ ﺑﺎﻃﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺑﺮﺍﺕ ﻣﻬﻢ ﻧ ﯿ ﺴﺖ یه شارژ دو تومنی برای یک ماه کافیه ﺩ ﯾ ﮕﻪ ﺣﺘﯽ ﺳ ﯿ ﮕﺎﺭ ﻫﻢ ﻟﺬﺕ ﻧﺪﺍﺭﻩ، ﻣﻮﺯ ﯾ ﮏ ﻫﺎ ﻓﻘﻂ ﺑ ﯿ ﺸﺘﺮ...
-
ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ...
پنجشنبه 12 دی 1392 15:29
ﺑ ﻪ ﻃﺮﺯ ﻋﺠﯿﺐ ﻭ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ هر چند ﺩﻟﺨﻮﺷﯽ ﻫﺎ ﮐﻢ ﻧﯿﺴﺖ، ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﻡ ﻫﻢ ﮐﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ...! ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﻢ ﻣﯿﻨﺸﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﺖ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ... ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﯾﺎ ﻧﻪ...! ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ...
-
دبستان...
پنجشنبه 12 دی 1392 12:01
اولین روز دبستان بازگرد، کودکی های قشنگم بازگرد، کاش میشد باز کوچک میشدیم، لااقل یک روز کودک میشدیم، یاد آن آموزگار ساده پوش، یاد آن گچ ها که بودش روی دوش، ای معلم نام و هم یادت بخیر، یاد درس آب و بابایت بخیر ... ای معلم ای دبستانی ترین احساس من، باز گرد این مشق ها را خط بزن .
-
من عاشق بارون و گیتارم
چهارشنبه 11 دی 1392 21:48
دنیای ما اندازه ی هم نیست من عاشق بارون و گیتارم من روزها تا ظهر میخوابم من هر شبو تا صبح بیدارم دنیای ما اندازه ی هم نیست من خیلی وقتا ساکتم سردم وقتی که میرم تو خودم شاید پاییزِ سال بعد برگردم دنیای ما اندازه ی هم نیست می بوسمت اما نمی مونم... تو دائم از آینده می پرسی من حال فردامم نمی دونم تو فکر یه آغوشه محکم باش...
-
افسوس....
چهارشنبه 11 دی 1392 19:56
برای شنیدن صدایی که دوستش می داری،همین لحظه هم بسیار دیر است . افسوس خواهی خورد... زمانی که از آن سوی سیم ها کسی بی احساس می گوید: برقراری ارتباط با مشترک مورد نظر مقدور نمی باشد .
-
افسوس
چهارشنبه 11 دی 1392 19:32
اتــاقِ تــــنهاییــــــِ من , قبــله یِ بی خـــانِمـــانِ من اســت... آن زَمان کـــه دُنیــا را می گـُـذارم کِنـــار زانـــوهایــَم را بَغــل می کنم..! و... مــرگِ تدریـــجیِ ســـایــه هــایی که روی دیـــوار می رقـــصــــند... کُنــج اتــاق هم اَجـَـل امانـِشـــان نمی دهــد...! دیـــوارهــا جِــلو میکشـــند تا قبــله...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 دی 1392 16:06
امروز صبح وقتی از خواب برخواستم... فرشته ی سمت چپـم سرگرم ِ نوشتن بود! نمیـدانم در خوابهــایم چه میگذرد که فرشته ی سمت ِ راست سال هـاست که چیزی برای نوشتن ندارد!!! طبیعی ایست این همه رویای ِ تــو در خواب ... هر شب...
-
نگام نکن
چهارشنبه 11 دی 1392 14:34
اونجوری نگام نکن... درسته وقتی تو صورتم نگاه میکنی یه صورت افسرده و داغون میبینی یا یک جفت چشمان خسته... ولی منم یه روز عزیز دل کسی بودم... لبخند میزدم ولی لبخندمو ازم گرفتن..با بی رحمی ! برام فقط اشکهای گرمم باقی مونده که همیشه روی گونه های سردم میشینن..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 دی 1392 14:30
-
خوبــــــــــم!
چهارشنبه 11 دی 1392 14:23
مـــــــ ـ ـــن خوبم ! فقط دلــــ ـــم بدجوری تنگه برای لحظه هـــ ــایی که هیچوقت تکرار نمیـــ ــــشه ... فقط کمی قلبــــــ ــم درد میگیره چون میدونم هیچوقت قرار نیــــست دیگر ببینمت ... فقط اشکهایم تمومی ندارن ... برای یک لـــــــ ـــحظه هم گونه هایم را تنــــ ـها نمیذارن ... چه باوفان اشکهـــ ـــام .... حال من خوبه...
-
دیـــــــگَری
چهارشنبه 11 دی 1392 14:17
وقتی بارون بارید چَترم را برداشتم و دوییدم بیرون ... پیش هَمون درخت همیشگی ! عَزیزم تورو دیدم!...چقدر خوشحال بودی ... امـــا این دفعه دلیل خوشحالیت دیدَن من نَبود ! حالا یه کَس دیگه ای زیر اون درخت کنارِت بود ... تو چشاش زُل زده و یه چیزی میگفتی حَدس میزنم چی میگی بِهش ! مثل همون روزایی که تو چِشای من زُل میزدی و...
-
واســــــــت هستم!♥
چهارشنبه 11 دی 1392 13:59
کَســـی کِه مـیگِه مَــــــن بَرای تو میمیرم واقعا عاشــــقه؟ ! یِکی بِهش بِگِه نَگو واسَت میمیرَم!!! اَگه واقِعا عــــاشِق بودی برای ثابِت کردن عِشقَت تَنهاش نمیذاشتی!!! بِگو مَن واست هَستم تا همیشِه...بِگو مَن بَرای تو زِنده م بـــــــــــــاور کن این بیشتَر خوشحالِش میکنه ♥
-
ایــــــــــــن باران زیـــــــــبا
چهارشنبه 11 دی 1392 13:52
ایـــــــــــــن بــــــــ ــــــــاران زیبـــــــــــا اشکهــــــــــایم را درمی آورد ... چـــــــــون میدانـــــــم تو داری بااو زیــــــــــر این باران قدم میزنی و مـــــــن فــــقط دارم از پــــــــــــشت ایـــــــــــــــن پنجــــره ی لعنتــــی نگاه میکـــــنم!ا
-
مَـــــــــسخَره تَرین کآر دنیآ!!!
چهارشنبه 11 دی 1392 13:46
مُــــتَنَفِرَم اَز اون غَـــــــــــریبه هآیی کِه جآی عــــــآشِـــقآ رو رو کَنآر عِشـــــقِشــون میــــگیرن :| وَلــــــــــــــی اَگه عِشـــــقی دَر میآن بـــــود چِرآ نَفَر سِـــــــــــوُم؟ غُـــــــــصِـــه خوردن بَـــرای عِـــــشق بیــــــــهودِه ای کــــه زود جآت تــــوش گِرفته میــــــــشه ... مَـــــــــسخره...