گلی که دست تو چیده، پیش رومه
هنوزم بادبادک هامون، لب بومه
صدای پات میاد از اون سر دالون
میگی خوبی چی چیه، وفا کدومه
بین ما هر چی بوده تموم شده
عشق این دوره چه بی دووم شده
دست سردت میگه اون روزا گذشته
دیگه عشق و عاشقی از ما گذشته
میگم آروم بشه دل تنها بمونه
می دونم دوره ی این حرفا گذشته
بین ما هر چی بوده تموم شده
عشق این دوره چه بی دووم شده
دلم اندازه ی این ابرا گرفته
عشق تو خنده از این لب ها گرفته
چی بگم هر چی بگم فایده نداره
غم عالم توی قلبم جا گرفته
بین ما هر چی بوده تموم شده
عشق این دوره چه بی دووم شده
کسی که زندگی شو باخته تو نیستی
اون که با رنگ و ریا ساخته تو نیستی
اون منم تنها ترین تنهای دنیا
اون که خوب و بد و نشناخته تو نیستی
بین ما هر چی بوده تموم شده
عشق این دوره چه بی دووم شده
بنویس نامه نویس
حرفای خوب خوب بنویس
بنویس وقتی تو نیستی
دیگه انگار چیزی نیس
بنویس نامه نویس
اگه عاشقانه نیس
حرفای بهتر بنویس
اگه خنده ش می گیره
گریه مو از سر بنویس
بنویس نامه نویس
بنویس خواستنم از جنس گل ابریشمه
بنویس پاکی من،پاکی نور و شبنمه
همه دوست داشتنمو نقطه به نقطه بنویس
بنویس قصه زیاده، ولی کاغذم کمه
بنویس خواستن من شمردنی نیس، بنویس
بنویس دل که به خاک سپردنی نیس، بنویس
بنویس خسته شدم، اون قده خسته که نگو
همه دلتنگی من که گفتنی نیس، بنویس
. ننویس، نه ننویس، هر چی دلت خواست بنوی
ننویس، چون که براش نامه ها تکراری شده
چیزی از من ننویس، فقط براش راست بنویس
نامه نویس، راست بنویس..
هنوز هســــــــت!
عشق واقعی را میگویم…
خیانت هست،دروغ هست، بازی با دل هم هست، درست…!
ولی یه جایی گوشه ی پاک دل بعضیا،
به دور از گناه ها و بدی ها،
هنوز هم هســــــت عشق واقعی…
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯپسرﮮ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﺪﺍﻓﻈﮯ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﮔﻔﺖ :ﺍﮔﻪﺑﺮﮮ ﻣﯿﺸﮯ ﺍﺳﻢ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺍﮔﻪ ﺑﻤﻮﻧﮯ ﻣﯿﺸﮯ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺧﺘﺮﻡ ...
ﺳﻼﻣﺘﮯﻋﺸﻖ ﺍﻭﻝ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﮐﻪ ﻧﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﮯ ﺑﮭﺶ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﮯ ﻧﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﮯ ﺑﮭﺶﻓﮏ ﻧﮑﻨﮯ ...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯ ﻟﺒﺨﻨﺪﮮ ﮐﻪ ﮐﻤﮑﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺗﺎ ﺑﺮﺍ ﻫﻤﻪ ﺗﻮﺿﯿﺢﻧﺪﯼ ﺣﺎﻟﺖ ﺩﺍﻏﻮﻧﻪ ...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯ ﺍﻭﻧﺎﯾﮯ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﭼﮯ ﺑﺮ ﺧﻮﺭﺩﻥﺁﺱ ﻣﻮﻧﺪﻥ ...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯ ﺳﯿﮕﺎﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﻬﻢ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺳﻮﺧﺘﻦﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﺯﯾﺮ ﭘﺎ ﻟﻪ ﺷﺪﻥ ...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯ ﺯﻣﺎﻧﮯ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺎﻩ ﻣﺮﺩﻭﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﻣﻮ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯ ﭘﺴﺮﮮ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﯾﻪ ﺑﺎﺭﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﺍﺩ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﺶ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﻭﻟﮯ ﭘﺎﺵ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ
ﻭﺍﺳﻪ ﻋﺸﻘﺶ ﻣﯿﺪﻩ ...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯ ﻋﺸﻘﮯ ﮐﻪ ﻃﺎﻟﻌﺶ ﺑﻪﺍﺳﻤﺖ ﻧﺒﻮﺩ ﻭﻟﮯ ﮬﻨﻮﺯﻡ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﮮ ...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯ ﮐﺴﺎﯾﮯ ﮐﻪﭘﺎﮮ ﮬﻢ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﻭﻟﮯ ﺍﺯ ﮬﻢ ﺳﯿﺮ ﻧﺸﺪﻥ ...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯ ﮐﺴﮯ ﮐﻪﺑﺨﺎﻃﺮ ﻋﺸﻘﺶ ﻣﯿﺮﻩ ﻋﺮﻕ ﻣﯿﺨﻮﺭﻭﻥ،ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻪ ﻋﺸﻘﺶ ﺩﺍﺭﻩ ﺯﯾﺮﭘﺎﯼ ﯾﮑﮯ ﺩﯾﮕﻪ ﻋﺮﻕ ﻣﯿﮑﻨﻪ ...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯ ﺳﺮﺑﺎﺯﮮ ﮐﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮﻋﺸﻘﺶ ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺗﺎ ﻣﺮﺩ ﺷﻪ ﻭﻟﮯ ﻭﻗﺘﮯ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪﻋﺸﻘﺶ ﺯﻥ ﺷﺪﻩ ...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯ ﺍﻭﻧﺎﯾﮯ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩﻥﻟﯿﺎﻗﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻥ ..
ادامه مطلب ...
ﻭ ﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻧﺒﺎﺷﻪ
ﺩﯾﮕﻪ ﭘﻨﺞ ﺷﻨﺒﻪ ﻭ ﺟﻤﻌﻪ ﻓﻘﻂ ﺩﻭﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﻣﺰﺧﺮﻑ ﺑﺮﺍﺕ ﻣﯿﺸﻦ ﮐﻪ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯿﺪﯼ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﻮﺍﺑﯽ
ﺷﺐ ﻫﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﯼ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺻﺒﺢ ﺑﺸﻪ
ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺭﻭ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻃﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺑﺮﺍﺕ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ
یه شارژ دو تومنی برای یک ماه کافیه
ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺘﯽ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﻢ ﻟﺬﺕ ﻧﺪﺍﺭﻩ،
ﻣﻮﺯﯾﮏ ﻫﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﺍﻏﻮﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﻦ
ﺩﯾﮕﻪ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﯼ
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺳﺨﺘﺮ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯽ...!
ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﺴﺘﯽ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﻭنه ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻪ...!
ﺑ ﻪ ﻃﺮﺯ ﻋﺠﯿﺐ ﻭ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ
هر چند ﺩﻟﺨﻮﺷﯽ ﻫﺎ ﮐﻢ ﻧﯿﺴﺖ،
ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﻡ ﻫﻢ ﮐﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ...!
ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﻢ ﻣﯿﻨﺸﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ،
ﻭﻟﯽ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﺖ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ...
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﯾﺎ ﻧﻪ...!
ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺧﻠﺴﻪ ﺁﻭﺭ ﺍﺳﺖ...
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﮐﻤﺘﺮ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﺧﻮﺵ ﺑﺤﺎﻟﺖ ﭼﻪ ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﯼ!
ﮐﺎﺵ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﻭ ﺑﺨﻨﺪﯾﻢ
ﺍﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻨﺪ...
ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﻧﻔﺴﻬﺎﯾﺖ ﻏﺒﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ
ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺗﺎﺭ ﺍﺳﺖ
ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﮕﻮﯾﻢ؟
ﺍﺯ ﺁﻏﻮﺷﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻡ ﻧﻤﯿﺸﻮﻧﺪ؟
از ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺎﺩﻡ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ؟
ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﺸﺘﺮ ﺑﺸﻨﺎﺳﻤﺸﺎﻥ؟
اولین روز دبستان بازگرد،
کودکی های قشنگم بازگرد،
کاش میشد باز کوچک میشدیم،
لااقل یک روز کودک میشدیم،
یاد آن آموزگار ساده پوش،
یاد آن گچ ها که بودش روی دوش،
ای معلم نام و هم یادت بخیر،
یاد درس آب و بابایت بخیر...
ای معلم ای دبستانی ترین احساس من،
باز گرد این مشق ها را خط بزن.
من عاشق بارون و گیتارم
من روزها تا ظهر میخوابم
من هر شبو تا صبح بیدارم
دنیای ما اندازه ی هم نیست
من خیلی وقتا ساکتم سردم
وقتی که میرم تو خودم شاید
پاییزِ سال بعد برگردم
دنیای ما اندازه ی هم نیست
می بوسمت اما نمی مونم...
تو دائم از آینده می پرسی
من حال فردامم نمی دونم
تو فکر یه آغوشه محکم باش
آغوشه این دیوونه محکم نیست
صد بار گفتم باز یادت رفت
دنیای ما اندازه ی هم نیست
افسوس خواهی خورد...
زمانی که از آن سوی سیم ها کسی بی احساس می گوید:
برقراری ارتباط با مشترک مورد نظر مقدور نمی باشد.
اتــاقِ تــــنهاییــــــِ من , قبــله یِ بی خـــانِمـــانِ من اســت...
آن زَمان کـــه دُنیــا را می گـُـذارم کِنـــار زانـــوهایــَم را بَغــل می کنم..!
و...
مــرگِ تدریـــجیِ ســـایــه هــایی که روی دیـــوار می رقـــصــــند...
کُنــج اتــاق هم اَجـَـل امانـِشـــان نمی دهــد...!
دیـــوارهــا جِــلو میکشـــند تا قبــله ام را تنگ تر کنــنــد;
افــســوس ,که فــقـط قـاب ِ عـکس تو را به من نــزدیـک تر می کنــند!
امروز صبح وقتی از خواب برخواستم...
فرشته ی سمت چپـم سرگرم ِ نوشتن بود!
نمیـدانم در خوابهــایم چه میگذرد که فرشته ی سمت ِ راست سال هـاست
که چیزی برای نوشتن ندارد!!!
طبیعی ایست این همه رویای ِ تــو در خواب ... هر شب...
اونجوری نگام نکن...
درسته وقتی تو صورتم نگاه میکنی یه صورت افسرده و داغون میبینی یا یک جفت چشمان خسته...
ولی منم یه روز عزیز دل کسی بودم...
لبخند میزدم
ولی لبخندمو ازم گرفتن..با بی رحمی!
برام فقط اشکهای گرمم باقی مونده که همیشه روی گونه های سردم میشینن..
مـــــــ ـ ـــن خوبم!
فقط دلــــ ـــم بدجوری تنگه برای لحظه هـــ ــایی که هیچوقت تکرار نمیـــ ــــشه...
فقط کمی قلبــــــ ــم درد میگیره چون میدونم هیچوقت قرار نیــــست دیگر ببینمت...
فقط اشکهایم تمومی ندارن...
برای یک لـــــــ ـــحظه هم گونه هایم را تنــــ ـها نمیذارن...
چه باوفان اشکهـــ ـــام....
حال من خوبه خوب هست فقط
دیگر یــــــــ ـــادم رفته
در نبودت چجور بخندم؟؟؟!
آره من خوبــــــــــم!
وقتی بارون بارید چَترم را برداشتم و دوییدم بیرون...
پیش هَمون درخت همیشگی!
عَزیزم تورو دیدم!...چقدر خوشحال بودی...
امـــا این دفعه دلیل خوشحالیت دیدَن من نَبود!
حالا یه کَس دیگه ای زیر اون درخت کنارِت بود...
تو چشاش زُل زده و یه چیزی میگفتی
حَدس میزنم چی میگی بِهش!
مثل همون روزایی که تو چِشای من زُل میزدی و میگفتی:"وقتی تو کِنارمی خیس شُدن زیرِاین بارون بزرگترین لذته!"
و اون هَم مثل من عاشقانه نگات میکنه! بیچاره!
خـــبر نداره اونم یه روز تورو بایِکی دیگه زیر چتر از دور نِگاه خواهد کرد...
هه! مثل الانه من!